رابطه لباس و فرهنگ
لباس پوشیدن ناشی از شئون انسان است و پدیده ای است که تقریبا به اندازه ی طول تاریخ بشر سابقه و به قدر پهنه ی جغرافیای امروزین زمین ، گسترش دارد . این پدیده با خصوصیات مختلف ، فردی و اجتماعی انسان در ارتباط است . و می توان آن را از دیدگاه های مختلفی از قبیل روانشناسی ، اخلاق ، اقتصاد ، جامعه شناسی ، مذهب ، قانون ، تاریخ و جغرافیا مورد مطالعه قرار دارد .
و برای یافتن پاسخی به این گونه پرسش ها به جستجو بر آمد که : چرا انسان لباس به تن می کند ؟ چه رابطه ای میان نوع لباس انسان و خصوصیات روانی او وجود دارد؟ چه ارتباطی میان وضع مالی و طبقه اقتصادی یک انسان با نوع لباس او برقرار است ؟ گروه های مختلف اجتماعی یک جامعه چه لباس هایی میپوشند؟ مذاهب مختلف در باره ی لباس چه گفته اند ؟ در قوانین مدنی چه قانون هایی درباره پوشش مردم وضع شده است ؟ تحولات لباس اقوام مختلف در طول تاریخ چگونه بوده است و تحت تاثیر چه عواملی صورت گرفته است ؟ در نقاط مختلف کره ی زمین و در اوضاع و احوال اقلیمی گوناگون چه تفاوت هایی میان لباس مردم دیده می شود ؟
پیداست که پاسخ به هر یک از این پرسش ها و دیگر پرسش های متعدد مشابه ان محتاج بحث های مفصل و فرصت های طولانی است .
از مجموع تحقیقاتی که به عمل آمده مسلم شده که لباس دست کم پاسخ گوی سه نیاز آدمی است . یکی این که او را از سرما و گرما و برف و باران حفظ می کند . دیگر این که در جهت حفظ عفت و شان به او کمک می کند . بلاخره به او آراستگی و زیبایی و وقار می بخشد . لباس آدمی را می توان از یک لحاظ به مسکن او تشبیه کرد . درست است که انسان در ابتدا برای محفوظ ماندن از سرما و گرما و نیز حمله و هجوم حیوانات ، به ساختن خانه می پردازد ، اما علاوه بر این منظور ، خانه مامن و ماوایی برای او است ، تا خود ، اموال و احوال اقتصادی اش را در چهاردیواری آن سامان بخشد و گذشته از این هاخانه ی هر کس فضایی است که او می تواند ذوق و سلیقه ی خود را در حد امکانات خویش در آن اعمال کند و قریضه ی زیبایی پسندیده اش را ارضا نماید و لباس را نیز می توان به تعبیری خانه و درست تر بگوییم خانه ی اول هر کس دانست .لباس خانه اختصاصی تر انسان است ، چون هر فرد نخست در لباس خود سکونت دارد و بعد در خانه اش و از این قرار است که می توان گفت همه ی ما به جهت لباسی که بر تن داریم ، خانه به دوشیم . منشا اصلی پیدایش لباس چنان که گفتیم ، نیاز به محفوظ ماندن ، عفیف مانده و زیبا بودن است ، اما اشتباه است اگر تصور کنیم که می توانیم این همه اختلاف و تنوع را که در اباس افراد در جوامع مختلف و در دوران های مختلف دیده می شود ، تنها با در نظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم . اگر به گروه های گوناگون اجتماعی نظر افکنیم می بینیم که لباس زنان ، مردان وکودکان با یکدیگر متفاوت است . پوشش روستاییان با شهرنشینان فرق دارد .
در شهر نیز زنان خانه دار لباسی متفاوت با لباس زنان کارمند به تن می کنند و اصناف و صاحبان حرفه های گوناگون به تناسب کار خویش لباس خاص دارند .
طبقات مختلف اجتماع نیز بسته به وضع اقتصادی و در آمد خود لباس های گوناگون می پوشند . و شرایط اقلیمی هر منطقه نیز بر نوع لباس مردم ان تاثیر می گذارد .معمولا مذاهب نیز در مورد نوع لباس دستوراتی دارند چنان که در اسلام نیز درباره ی پوشش تن قواعد و دستوراتی وجود دارد و اصطلاح حجاب در جامعه ی امروز ما گویای همین نوع پوشش اسلامی است . در این نوشته در عین این که به ما تاثیر عوامل مختلف در شکل و اندازه و نوع لباس توجه داریم ، در پی بررسی این تاثیرات نیستیم . و حتی قصد داریم که از دیدگاه شریعت اسلامی نیز درباره ی کیفیت و حدود لباس بحثی کنیم ،آنچه اختصاصا مورد نظر است رابطه ی حدود و مذهب است و تاکید می کنیم که تکیه ی ما بررابطه ی بلاس و فرهنگ به معنی غفلت یا بی اعتقادی نسبت به رابطه ی لباس یا عوامل متعدد دیگر نیست و اگر در این بحث در کنار رابطه ی لباس و فرهنگ از سایر تاثیرات سخن نمی گوییم صرفا به این علت است که رابطه ی فرهنگ و لباس را در طول رابطه ی لباس با سایر عوامل اجتماعی، اقلیمی ، اقتصادی ، و تاریخی می دانیم ، نه در عرض آن .
به عبارت دیگر ما تاثیر فرهنگ را بر لباس مهمتر و کلی تر از آ ن می داینم که از آن در ردیف سایر تاثیر ها گفتگو می کنیم و معتقدیم همه ی تغییراتی که در لباس از ناحیه ی عواملی غیر از فرهنگ ایجاد می شود ، تابع رابطه لباس و فرهنگ و محاط در چهارچوب محدودیت های فرهنگی است .
رابطه لباس و فرهنگ :
معنی لباس را همه می دانیم پس نیازی به تعریف آن نیست . اما فرهنگ را لازم است تعریف کنیم ، یعنی لازم است مقصود خود را از فرهنگ بیان کنیم . فرهنگ در نظر ما و به تعریف ما عبارت است از کلی ترین بینش و نگرشی که یک جامه نسبت به جهان دارد . این بینش و نگرش همان معنای است که آن جامعه برای هستی و انسان قایل است . و به اندازه ی کلی است که همه ی ارزشها و روشهای فرد و اجتماع را در بر می گیرد .
در این نوشته که گاه برای توضیح بیشتر جهان بینی را به معنی و مترادف ان به کار گرفته ایم ، ما معتقدیم که جهان بینی هر قوم در شکل و کیفیت بسیاری از جنبه های محسوس و ملموس زندگی آن قوم تاثیر قوی دارد . جهانی که مردم می سازند و در آن زندگی می کنند تا اندازه ی زیادی تحت تاثیر جهان بینی آنها است . جوامع مختلف بسته به این که نسبت به هستی چه بینشی داشته و چه معنایی برای زندگی قایل باشند و چه ارزش هایی را بر جهان حاکم بدانند سبک و اسلوب خاصی در ساختن شهر ، خانه ،پوشیدن لباس و نظایر آن خواهند داشت . به عبارت دیگر فرهنگ یک قوم در وجوه مختلف زندگی انان از قبیل صنعت ، اقتصاد ، مدیریت ، شهرسازی ، معماری ، هنر تجلی می کند . و به منزله ی روحی است که در کالبد تمدن آن قوم جریان دارد و هر یک از این جنبه ها آیینه ای است که چون در آن نیک بنگریم ، می توانیم چهره ی ان روح حاکم و آن فرهنگ کلی جامعه را در ان مشاهده کنیم . رابطه ی لباس و فرهنگ به اندازه ای قوی است که وقتی یک خارجی و غریبه وارد محیطی می شود نخستین علامتی که او را می شناساند همان لباس اوست . گویی انسان ها با لباس خود با یکدیگر صحبت می کنند و هرکس به زبان لباس خویش خود را معرفی می نماید که من کیستم .از کجا آمدم ؟ و به چه دنیا و فرهنگی تعلق دارم . سخن بر سر این مطلب است که اختلاف بین تن پوش و مردم جوامع گذشته از خصوصیات جغرافیایی ، اقلیمی ،عوامل اجتماعی ، اقتصادی ، حرفه ای و سننی ناشی از فرهنگ و جهان بینی آن جامعه نیز هست . انسان بسته به این که برای جهان چه معنایی قایل باشد خود را چگونه موجودی بشناسد ؟ چه سرنوشتی برای خود تصور کند ؟ و سعادت خود را در چه بداند لباس پوشیدنش تفاوت می کند .
چکیده ی مقصودما از بحثی که در پیش داریم این است که اگر در جامعه ای مثل جوامع امروز غربی ، مذهب در خصوص نوع لباس ساکت باشد و مصالح اجتماعی نیز قانونی برای اندازه و شکل لباس مردم وضع نکرده باشد، باز چنان نیست که قاعده و ملاکی بر کیفیت پوشش مردم حاکم نباشد و هیچ دلیلی برای این که معلوم شود چرا این مردم بدین گونه لباس می پوشند و نه به گونه ای دیگر وجود نداشته باشد و نوع لباس و تغییرات آن امری تصادفی و صرفا تابع سلیقه ی افراد مختلف باشد . اما اصولا در جهان هیچ پدیده ای را اعم از مادی و اجتماعی و معنوی بدون علت و محصول شانس و تصادف نمی دانیم و به همین دلیل معتقدیم که اگر در جوامع غربی مذهب و قانون تعیین کننده نوع پوشش نیست نباید تصور کرد که مردم در انتخاب لباس آزادند و لباس انان از هیچ معیار و ملاکی تبعیت نمی کند و هیچ بینشی بر آن حاکم نیست . لباس انسان ، نخست تابع فرهنگ جامعه او است و سپس تابع سلیقه ی خود او . جامعه ی غربی امروز با لباسی که بر تن دارد با ما سخن می گوید اگر به این سخن گوش فرا دهیم فلسفه و فرهنگ غرب را خواهیم شنید .
اثبات رابطه ی فرهنگ و لباس :
این مدعا را باید ثابت کرد . مدعا کدام است ؟ یک بار دیگر تکرار می کنیم . در هر جامعه نوع و کیفیت لباس زنان و مردان علاوه بر آن که تابع شرایط اقتصادی و اجتماعی ، اقلیمی ان جامعه است ، قویا تابع جهان بینی و ارزشهای حاکم بر فرهنگ آن جامعه و حتی مبین و آیینه ی ان جهان بینی است .
درمقام اثبات این سخن نگاهی به دنیای پیرامون خویش می افکنیم و دو بخش از جهان را در نظر می گیریم ، یکی دنیای مادی غرب که با علم ، تکنولوژی و استعمارگری مشخص می شود و دیگر بخشی که وارث فرهنگ ها و تمدن های کهنی است که مورد هجوم فرهنگ غرب واقع شده و متاسفانه خود را در برابر این فرهنگ باخته است . و می رود تا همهی میراث معنوی خود را زیر چکمه ی این تمدن قربانی کند . کشور های اسلامی ، هند ، بخش هایی از افریقا ، اسیای جنوب شرقی و بومیان امریکا از این قبیل هستند . اکنون به لباسهای ان دسته از مردم این سرزمین ها که به کلی تحت تاثیر غرب قرار نگرفته اند ، نگاهی می اندازیم . از ایران اغاز می کنیم که به ما نزدیک تر است و به ان نزدیک تریم ، لباس روستاییان ایران را در نظر می اوریم ، لباس طوایف و عشایر گوناگون ، لباس کردها ، بلوچ ها ، بختیاریها ، قشقاییها، لباس زنان دور مانده از هجوم فرهنگ غرب ، لباس روحانیها .....یک بار همه ی این لباسها را به سرعت از نظر می گذرانیم . ایا علی رغم تفاوت در شکل و رنگ و سبک و اندازه و جد اشتراکی میان همه ی این لباسهای غیر غربی مردم ایرا ن وجود دارد ؟
همچنین نگاهی به لباس مردم همسایه ی کشور خویش می اندازیم ، لباس عرب ها را در نظر بگیرید لباس بومی مردان و زنان هند ، پاکستان و افغانستان ، لباس زنان قبایل یمن و مراکش و لباس بومی مردم افریقا را چه میبینیم ؟ ایا میان این لباسهای گوناگون وجه اشتراکی هست ؟ ایا شباهتی میان این لباس ها و انواع لباس های مردم وطن ما وجود دارد؟
پاسخ این سوال مثبت است همراه این نوشته ها تصاویری از لباسهای سنتی و ملی اقوامی که هنوز به طور مستقیم و کامل تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار نگرفته اند عرضه کرده ایم ، یک نگاه به همه ی این تصاویر به ما می فهماند که وجه اشتراک این ها این است که همه ی انها بلند گشاد ، غیر چسبان و عموما با سر بند کلاه و دستار همراه است . البته میان این لباسها تفاوتها ی بسیاری وجود دارند اما علی رغم این تفاوتها که تابع اوضاع و احوال منطقه ای ، اجتماعی و اقتصادی است این وجه مشترک که گفته شد به نحوه بارزی در ان محسوس است . این سیر جغرافیایی را می توان با یک تفحص تاریخی تکمیل کرد . اگر سری به موزه های لباس در کشور های اروپایی بزنیم خوهیم دید که لباس ها ی اقوام اروپایی در قرون وسطی و حتی تا مدتها بعد از ان چه مردانه و چه زنانه عموما از این لحاظ شبیه لباس امروزی اقوام هنوز غربی نشده ی سایر ممالک دنیا است یعنی گشاد و بلند است .
لباس بلند تمدن های شرقی :
اگر به تحقیقات مربوط به پوشاک مردم ایران قبل از اسلام نیز مرا جعه کنیم خواهیم دید که این قاعده در انجا نیز حکم فرما است ، مجسمه ها و نقش های برجسته و تصاویری که از دوره های مختلف ایران قبل از اسلام بر جا مانده است ، همه نشان می دهد که هم پوشاک مردان وهم پوشاک زنان بلند گشاد است .چنان که در دو تصویر لباس زنان عهد هخامنشی و اشکانی نیز می بینیم زنان عموما چادر به سر دارند و پیراهن های بلندی که تا مچ پای انان را می پوشاند به تن کرده اند .
حال اگر به کشور های اروپایی و امریکایی و شهر های غرب زده نظر افکنیم چه خوهیم دید ؟
البته باز هم لباس ها مختلف و متنوع است و مخصوصا به سرعت و در اغاز هر فصل از سال ، تغییر و تحول می یابد اما در اینجا نیز یک وجه اشتراک در کار است و ان اینکه لباس امروز غربی چه مردانه و چه زنانه تنگ کوتاه و چسبیده به بدن است و از این لحاظ درست نقطه ی مقابل لباس های بومی و سنتی اقوام است که هنوز تحت نفوذ و سلطه ی کامل فرهنگ غرب قرار نگرفته اند .
علت چیست ؟ چرا انسان غیر غربی عموما با لباس گشاد وبلند در جامعه ظاهر می شود و انسان غربی با لباس تنگ و کوتاه ؟ در بسیاری از موارد هنگامی که می پرسیم چرا شرقیان چنان بوده اند و غربیان چنین اند مخاطبان ما با یک مهر رسمی استاندارد شده دهان ما را می بندند و فورا می گویند علت این تفاوت ان است که شرق در قدیم علم وصنعت پیشرفته ای نداشته و غرب امروز دارد. اگر بپرسیم چرا معماری شرق ، زندگی شهری و روستایی شرق ، پزشکی شرق و فن ابیاری و ابرسانی شرق چنان بوده و چرا در غرب چنین هست پاسخ می شنویم که تکنولوژی و علم جدید منشا این تفاوت است و این موهبتی است که غرب امروز واجد ان است و شرق دیروز فاقد ان . این پاسخ در بسیاری از موارد قانع کننده و یا حداقل ساکت کننده است . اما اگر به پرسیم چرا مردم دنیا در قدیم معمولا لباسهایشان را گشاد وبلند می دوختند و اروپاییان و امریکاییان امروز لباسهای تنگ و کوتاه می دوزند . ایا باز هم کسی می تواند بگوید که این تفاوت ناشی از عقب ماندگی ،صنعتی و علمی شرقیان و پیشرفت غربیان امروز است ؟ ایا چون تنگ دوختن لباس احتیاج به علم جدید و تکنولوژی پیشرفته ی غربی دارد . اقوام غیر غربی در گذشته و حال لباس هایشان را گشاد می دوخته اند ؟ اگر اندکی دقت کنیم خواهیم دید که مساله ی لباس یکی از مواردی است که به هیچ وجه نمی توان آن را با همان مهر کلیشه شده ی پیشرفت علمی و صنعتی غرب و عقب ماندگی شرق حل کرد . دوختن لباس های تنگ برای مردم هزار سال پیش کاری چنان دشوار و پیچیده نبود که نتوانند از عهده ی آن برآیند و امروز هم دشوار نیست . درست است که در صد و پنجاه سال اخیر چرخ خیاطی اختراع شده اما چرخ در صنعت خیاطی تحول چندانی ایجاد نکرد . و فقط به دوختن لباس سرعت بخشید . اگر لباس های هزا سال پیش را با لباسهای امروز مقایسه کنیم ، از لحلظ فن خیاطی تغییر مهمی میان آنها نمی بینیم . شاید بتوان گفت یکی از فنونی که در زمان قدیم سیر تکاملی خود را طی کرده است همین فن خیاطی بوده است . و علم و تکنولوژی جدید بر خیاطی تاثیری نداشته است . و چنان نیست که خیاطی های امروزه بتوانند لباس هایی بدوزند که خیاط های قدیم نمی توانسته اند علاوه بر این مردم قدیم هر اندازه هم که مطابق معیارهای غربی ، عقب مانده فرض شود . این اندازه می فهمیده اند که اگر شلوار گشاد ندوزند و دامن پیراهن را کوتاه تر کنند صرفه جویی کرده اند . و این خود به نفع انهاست . پس دیگر نمی توان گفت این تفاوت در شکل لباس ناشی از پیشرفت و عقب ماندگی است . و نمی توان گفت که شرقیان اگر می توانستند انها هم مثل مردم امروز غرب لباس می دوختند . نه ، شرق می توانسته و می تواند لباس تنگ و کوتاه بدوزد اما ندوخته و با آن که ظاهرا از لحاظ اقتصادی هم به نفع او نبوده . لباس بلند و گشاد و سربند و دستار را انتخاب و اختیار کرده است و مهمتر از آن این است که غرب امروز هم با آن که می تواند لباس شرقی بدوزد و بپوشد چنین چیزی را نخواسته و لباس تنگ و چسبیده به تن را انتخاب کرده است .
حال که معلوم شد تفاوت شکل لباس تمدن های شرقی و غربی ناشی از جهل و عقب ماندگی نبوده و نیست باید منشا این تفاوت را در جای دیگری جستجو کرد . علت چیست ؟ اگر اوضاع و احوال اجتماعی ، اقتصادی و جغرافیایی مناطقی را که مردم در قدیم و همچنین در حال حاضر لبایسهای گشاد و بلند بر تن داشته و دارند با اوضاع تمدن غربی مقایسه کنیم خواهیم دید که هیچ یک از این عوامل نمی تواند منشا این تفاوت باشد . نمی توان گفت انسان قدیم کار نمی کرده و کار ، انسان جدید غربی را به انتخاب چنین لباسی وادار کرده است . نمی توان گفت هوا در قدیم سرد بوده و امروز گرم شده است. نمی توان گفت در قدیم پارچه ارزان و فراوان بوده و کوتاهی لباس های امروزی در اثر کمبود پارچه و نظایر آن است ، این ها به شوخی بیشتر شبیه است . باید گفت این جهان بینی و نظام ارزشهای شرقی است که اقتضای چنان لباسی را دارد . ولباس امروز غرب متناسب با جهانبینی و فرهنگ امروز غرب است .
رابطه ی لباس غربی با فرهنگ غربی :
اینک هنگام آن است که بپرسیم لباس تنگ و کوتاه غرب امروز چه رابطه ای با جهان بینی و فرهنگ غرب دارد ؟ لباس پوشیده از شانی از شئون انسان است .و در هر تمدن رابطه ی مستقیمی با معنای انسان و تعریف انسان در آن تمدن دارد . انسان در تمدن جدید غرب چیست ؟ در پاسخ می گوییم در تمدنی که اساسا مادی است انسان چه می تواند باشد ؟ بیش از چهار قرن است که در اروپا خدا از صحنه ی زندگی غائب شده و در کلیسا ازلت گزیده است . معنویت به حاشیه زندگی خزیده و استخوان بندی مادی شده است . چهار قرن اخیر غرب ، تاریخ نفی ارزشهای معنوی و متعالی است . و تمدن غرب جلوه ی یک زندگی است که در آن دیگر معنویت و توفیق اصالت ندارد . و انسان دیگر موجودی نیست که حامل روح الهی باشد . و بتواند خلیفه خدا در زمین شود . چرا که خلافت خدای گوشه نشینی که خود مدت هاست در تمدن غرب مقام و منصبش را از دست داده است دیگر منزلت و اعتباری محسوب نمی شود . در این تمدن ، انسان هیچ فرقی بنیادی و وجودی با حیوان ندارد . البته هر حیوان ویژگی مخصوص به خود را دارد ، شیر درنده است و طاووس زیباست ، فیل پرقدرت است ، انسان هم باهوش است . چه می توان کرد . میان فرزندان طبیعت ، تصادفا این یکی که نامش انسان است با هوش تر از دیگران از آب در آمده است و با هوش خود به علم و تکنولوژی دست یافته است و بر طبیعت مسلط گشته است . از اغاز و انجام کار او هیچ فرقی با سایر حیوانات ندارد . او هم چند سالی در طبیعت زندگی می کند و می میرد و دگیر هیچ .
آری این اندیشه حاکم بر فرهنگ جدید غربی است . فرهنگی که در ان حقیقت را فقط از زبان دانشمندان علوم تجربی باید شنید . البته در کنار این اندیشه حاکم ، همواره جریانهای ضعیفی از اندیشه های معنوی وچود داشته و نویسندگانی بوده اند که جز این می اندیشیدند . اما غرب اکنون در شب ظلمانی بی خدایی به سر می برد . و این متفکران پراکنده ستارگان دور و کم نوری هستند که با همه التهاب و اضطراب خویش این شب تاریک را به روز روشن بدل نمی کند . اینان نیستند که غرب را ساخته اند و می سازند . اختیار غرب به دست نظامی است که ماده را اصل می داند و هر ارزشی فراتر از ماده را غیر عملی میشمارد و آن را توهم و تخیل و روبنا محسوب می کند . در چنین فرهنگی که هیچ فردایی پس از مرگی در انتظار انسان نیست و هیچ بهشتی او را به خوب دعوت نمیکندانسان چه می توان کرد ؟ همه ی فرصتی که او برای بودن دارد همین فاصله ی کوتاه تولد تا مرگ است و او که جز در این فرصت مجال دیگری برای بودن و ماندن ندارد ناچار است قبل از این که سوت پایان مسابقه به صدا در آید و مرگ در رسد بیشترین امتیاز را برای خود کسب کند و می تواند از هر انچه در طبیعت لذت بخش و لذت آور است بهره گیری نماید . ارزش و اعتبار همه چیز در این تمدن با این ملاک سنجیده می شود که هر چه قدر که می تواند به انسانی که اساسا حیوان مادی است لذت ببخشد و یکی از چیزهایی که می تواند به او لذت ببخشد تن انسان است .
این تحول که همزمان با رونسانس در فرهنگ غربی روی داد و او را از ارزش های خدایی و معنوی جدا کرد در بسیاری از شئو ن اسلامی مغرب زمین انعکاس پیدا کرد . به دنبال رونسانس سبک تازه ای در ادبیات و هنر اروپا به وجود آمد . در آن انسان اصل و محور و مبنای همه چیز بود اما نه آن انسانی که در خود حقیقتی آسمانی دارد ، بلکه انسانی زمینی انسانی اصولا مادی و دنیوی . این انسان گرایی که مخصوصا در این دوره در قالب ادبیات و هنر جلوه گر شده و از آن به عنوان یک سبک خاص به اومانیسم تعبیر می شود . بیش از هر چیز در نقاشی و مجسمه سازی آشکار است . در فرهنگی که در آن انسان پوچ است و از معنویت خالی است و رمز و رازی در وجود او نهفته نیست و هر چه هست همان تن و جدست و چشم و لباس چه شکلی می تواند داشته باشد پیداست که لباس وسیله ای برای پوشش تن نیست ، بلکه برای آرایش آن است .
در چنین حال و هوایی که شخصیت زن به نمایش جسم اوست لباس او باید تنگ باشد تا همچون لعاب نازکی روی جسم او کشیده شود و خصوصیات جسمانی او را محو نسازد ، و باید کوتاه باشد تا هر چه بیشتر تن او را نپوشاند !!! لباس نه خانه تن که پوست دوم اوست . لباس به تن می کند تا با کمک ان بعضی از اندام خود را قالب و بعضی دیگر را قاب بگیرد ، آنچه مدل لباس را تعیین می کند روان شناسی جنسی است . و در حقیقت مبتکران مدهای تازه همواره در کار تنظیم نسبت میان برهنگی و پوشیدگی هستند تا بتوانند حداکثر جلوه و جاذبه را در این جنس وحداکثر اشتیاق را در جنس دیگر ایجاد کنند . این تنها لباس زنان نیست که تابع رابطه جسم و چشم است که لباس مردان نیز هست تصادفی نیست که کت و شلوار مردان غربی که همه ی ما مردان امروز می پوشیم این اندازه های چسبیده به تن و به اصطلاح قالب تن است .این هم غربی و دقیقا ناشی از مفهوم مساله جنسیت در غرب است . اسن میل به نمایاندن تن است . که حتی لباس مردان را این اندازه تنگ می سازد و به تن می چسباند .